عقل یا قلب ... یه دوراهی!...(۱)

 

Õ   خندیدین نه؟...همه از عشق می گن منم یکیشون...بذار همین عشق تنها دردمون باشه!

اما مسئله بیشتر سر دوراهیه ... !اینکه به فرمان عقل باشی و ببینی منطق چی می گه یا اینکه امیر و سرورت قلبت باشه و عاشق باشی(اینجا مظور عشق مجازیه...یعنی عشقی که معشوق خدا نباشه!)...کدومش درسته؟باید به کدوم راه رفت؟!

و البته این بستگی داره...یه جایی هست ادم عاقله(منظورم اینه که عاشق نیست...)...و مشکی نیست اما عاشق می شه!اگه طرف از عقلش در راهه عشقش استفاده کنه که مشکلی نیست!توضیح می دم:گاهی ادم چشم و گوشش بازه و به اصطلاح رابطه ای که ایجاد می شه از اول به قصد یه رابطه ی رمانتیک نبوده...اما این رابطه به نوعی قلبت رو تحت تاثیر قرار میده...و تو عاشق می شی...خب اینجا بستگی به تو داره که از چشمای عقلت استفاده کردی یا نه؟!منظورم اینه که تو اینجا یه فرصت داشتی با چشمای باز عاشق بشی...یعنی در واقع اون چشم بند به نام عشق که کوری در پی داره هنوز رو چشمات نبوده و تو سنجیده علاقه مند شدی!که باز تا اینجا هم مشکلی نیست!

اما امان از روزی که باید چشماتو باز می کردی و به قول معروف چار تا چشم دیگه هم قرض می گرفتی اما از همون چشمای خودتم استفاده نکردی و بستی چشماتو و اسم عاشق گذاشتی رو خودت !در حالی که تو شناخت درستی از طرف نداری!اما یه چیزی هست ! اینکه یه روز چشمات باز می شه و اونوقت به جای اینکه دهنتو باز کنی و بگی عاشقم فریاد می زنی که متنفرم!نمی گم که اونی که انتخاب کردی بد بوده اما چون چشم بسته انتخاب کردی پس نمی تونه مطابق میل تو باشه ! مثه اینکه تو همیشه ابنبات با طعم توت فرنگی دوست داشتی و حالا بهت یه فرصت می دن که از بین چند تا ابنبات یکیشو انتخاب کنی ... اما تو از روی شوق چشماتو می بندی و یه ابنبات بر می داری ! درسته که دلت خوشه که ابنبات داری اما اگه چشماتو باز کنی و ببینی ابنباتت با گعم خربزست!چی کار می کنی؟!...(حال خودمم بد شد!)

دیگه می شی عاقل و بالغ که اگه یه فرصت دیگه پیش اومد چشماتو باز می کنی و یکی یکی پوست ابنباتات رو باز می کنی و حتی کمی از اون رو لیس می زنی ببینی واقا هون ابنبات با طعم توت فرنگیه یا نه؟!

اما کی این فرصت پیش میاد؟تو یه بار زندگی می کنی ! یه بار واسه همی شه!"تو که عبرت نگرفتی پس خودت مایه ی عبرت می شی"(حضرت علی ع)

اینچاست که زندگی تو شروع می شه ... هرچند تو ابنبات با طعم توت رو انتخاب کرده باشی اما بازم ته دلت همون فرنگیه رو می خوای!دیگه مقایسه ها شروع می شه و اینجاست که یه تابع!تشکیل میشه!!!

 

دودلی و نفرت = (X) عقل

 

ادامه داره...

 

 

 

Mar Yam

نظرات 8 + ارسال نظر
قاسم سه‌شنبه 9 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 09:35 ب.ظ http://nig.blogfa.com

وارد این حیطه نشو که کلا خطرناکه حسن ... عاشقی خطرناکه حسن...
بابا عشق چیه ؟!! بین گوجه شده کیلویی ۱۲۰۰ تومن اینو بچسب .

کی میا دبا عشق و عاشقی یه دونه نون لواشت بده؟

همون اول که گفتم...بذار همون عشق تنها دردمون باشه!

sara چهارشنبه 10 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 12:42 ب.ظ http://adomide.blogspot.com

خوب می تونی اینطوری در نظر بگیری که داشتن رابطه های زیاد تجربه های زیادی برات داره.. گرچه این وسط شاید یه خوردهم ضرر کنی. ولی باید ببینی ارزش داره یا نه... گاهی باید منطقی بود گاهی احساسی.. بستگی به شرایطش داره...

تجربه ای که همراه با عقل و منطق باشه درسته...نه هر تجربه ای...

آلبالو خانوم پنج‌شنبه 11 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 07:44 ق.ظ http://chickenlittle.blogsky.com

قلب فقط یه تیکه گوشته خانومی.. ترشح بد فرم هرمون هاست که ما بهش میگیم عشق!

گوشتی که احساسی در من و تو ایجاد می کنه که باعث نافرمانی از عقلمون می شه...!درسته؟!

شایا شنبه 13 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 05:50 ب.ظ http://shahvagh.blogfa.com

ما هم از حضور شما شاد می‌شویم
قول هم نمی دهیم!
با
فیلم "پرسپولیس" و حکایت بغض فروخفته ی ما
به روزم
موفق یاشی

اول ممنون که سر زدی...دوم اینکه ما که سر قولمون هستیم...:ی

یکی از همین آرش‌ها دوشنبه 22 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 02:19 ب.ظ http://www.yaharashha.blogfa.com

ببینم وبلاگ زدی، عاشق شدی... یا عاشق شدی که وبلاگ زدی؟

اینم شده حکایت مرغ و تخم مرغ‌ها D:

ببین لینک‌دونیتو فعال کن ;)

وبلاگ من ربطی به عاشقی نداره...فقط موضوعی رو عنوان کردم که احساس کردم همه درگیرشن...خواه من ... خواه دیگری...ممنون که سر زدی

شایا جمعه 26 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 12:24 ب.ظ http://shahvagh.blogfa.com

این سوال یعنی این‌که خیلی اون فضا رو حس نکردی. من از آخرین سال‌های اون نسلم؛ متولد ۵۸. می‌دانم که برای متولدین ۶۱ و۲ به بعد، چنین فضایی قابل لمس نیست. کم‌تر قابل لمس می‌شود.
بله روزی می‌شود که عادت کنیم که دیگر عادت نکنیم !
ممنون که سر زدی

شرمنده...!
اره من ۶۱ به بعدم
خواهش

یکی از همین آرش‌ها شنبه 27 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 12:21 ق.ظ http://www.yaharashha.blogfa.com

ممنون از لینک آبنبات‌خانوم ;)

در اسرع وقت شما هم لینک من خواهید شد. من الان خوابم میاد ببخشید.

تازه‌شم ناراحت که نشدی از کامنتم هان؟ خوبه که حواست هست به موضوعاتی که مردما درگیرشند.

فعلاً

سلام اقا ارش
نه بابا ... واسه چی ناراحت بشم...فکر کنم زیادی جدی گفتم.باشه...هر وقت شد لینک کن...ممنون..بای

سعیده چهارشنبه 16 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 04:56 ب.ظ

کاش میشد اینو درک کرد...کاش میشد باورش کرد...کاش میشد تو اوج عشق عقلانی تصمیم گرفت...کاش...
عالی بود عزیزم!نوشتتو با تموم وجودم درک کردم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد