عقل یا قلب ... یه دوراهی!...(۲)

نفهمیدی؟!...می گم که هر چیزی به عقلت بدی و تجزیه و تحلیل کنی تنها چیزی که عقلت به تو میده دودلی و نفرته!...نگرانیه!...پشیمونیه!...و هزار و هزار مواردی که می تونه زندیگتو خراب کنه و از خدا بخوای که کاش همون یه بارم نبودی!

Õ       پس نتیجه اخلاقی:اگه داری  رابطه ای رو شروع می کنی  که اساس و بنیانش عشق و مسائل عاطفی نیست حتما عقلت رو دخالت بده مگر اینکه عقلت مشکل داشته باشه که باید بری بسوزی و بسازی!

اما مسئله ی دوم شروع یه رابطه ی رمانتیک از همون  اغاز ارتباطه.علتش چی می تونه باشه؟

این یعنی از همون اول با خریت چشمارو بستن و یه رابطه ای که پایانش روشنه رو شروع کردن...

Õ       خوب حالا دیگه هر کی این خریت چیزای دیگه ای معنا می کنه و واسه ی خودش دلیل می تراشه به درجات بالاتری از خریت داره صعود می کنه ـ بگم اینجا با کسی تعارف نداریم!!! ـ

اینم شبیه همونه که فرصت داشتی با چشمای باز نگاه کنی اما...

اهان!یه چیزه دیگه هم یادم اومد.یه چیزه دیگه هم هست.تو چشمات بازه ... خوبی ها و بدی هایی از طرف مقابلت می بینی...مقایسه می کنی...فرصت داری!اما بی خبر از اینکه دلت داره نق می زنه و از گریه و زاری دست بر نمی داره که یا همون یا هیچکی!اینجا باید چی کار کرد ؟! تو چشمات بازه ... در حالی که عاشق هم هستی .

به نظرم این بدترین دو راهیه!حداقل کسی که عاشقه یه راهی می ره ـ حداقل با اطمینان ـ یا کسی که عاقله یه راه دیگه که درسته رو انتخاب می کنه و به خاکی هم نمی زنه!اما کسی که هم عاقله هم عاشق...دوراهی در وجود خود!اونوقته که از هم می پاشی!دیوانه می شی!اما یه راه هست!!!

اینکه بشینی و یه جلسه تشکیل بدی با عقلت و قلبت! ـ نترس!اگه اینجوری دیوونه بشی که بهتره! ـ و شروع کنی از هر دوشون بپرسی که دلایلشون واسه ادامه ارتباط یا قطعش چیه؟!البته با دلایل قانع کننده...

اینجا حتما باید بی طرف باشی و حتما باید به هر دو شون بها بدی!میدون بدی تا می تونن جولان بدن!و اگه نمی تونی باید از کسی کمک بگیری!و مطمئن باشی که هم عقلت و هم دلت راحت می تونن حرفاشونو بزنن!و اینجاست که فرصت دادی به عقلت و قلبت که حالا که میدونی هست تو رو متقاعد کنن و بعد دقیق به حرفاشون فکر می کنی .و مطمئنا این تصمیم با تصمیم قبلیت کاملا می تونه متفاوت باشه بدون پشیمونی...

 

 

þ                 البته راهه حلی که گفتم به نظر من درسته...خوشحال می شم نظرتتون رو در این مورد بدونم...

 

 

 

Mar Yam

عقل یا قلب ... یه دوراهی!...(۱)

 

Õ   خندیدین نه؟...همه از عشق می گن منم یکیشون...بذار همین عشق تنها دردمون باشه!

اما مسئله بیشتر سر دوراهیه ... !اینکه به فرمان عقل باشی و ببینی منطق چی می گه یا اینکه امیر و سرورت قلبت باشه و عاشق باشی(اینجا مظور عشق مجازیه...یعنی عشقی که معشوق خدا نباشه!)...کدومش درسته؟باید به کدوم راه رفت؟!

و البته این بستگی داره...یه جایی هست ادم عاقله(منظورم اینه که عاشق نیست...)...و مشکی نیست اما عاشق می شه!اگه طرف از عقلش در راهه عشقش استفاده کنه که مشکلی نیست!توضیح می دم:گاهی ادم چشم و گوشش بازه و به اصطلاح رابطه ای که ایجاد می شه از اول به قصد یه رابطه ی رمانتیک نبوده...اما این رابطه به نوعی قلبت رو تحت تاثیر قرار میده...و تو عاشق می شی...خب اینجا بستگی به تو داره که از چشمای عقلت استفاده کردی یا نه؟!منظورم اینه که تو اینجا یه فرصت داشتی با چشمای باز عاشق بشی...یعنی در واقع اون چشم بند به نام عشق که کوری در پی داره هنوز رو چشمات نبوده و تو سنجیده علاقه مند شدی!که باز تا اینجا هم مشکلی نیست!

اما امان از روزی که باید چشماتو باز می کردی و به قول معروف چار تا چشم دیگه هم قرض می گرفتی اما از همون چشمای خودتم استفاده نکردی و بستی چشماتو و اسم عاشق گذاشتی رو خودت !در حالی که تو شناخت درستی از طرف نداری!اما یه چیزی هست ! اینکه یه روز چشمات باز می شه و اونوقت به جای اینکه دهنتو باز کنی و بگی عاشقم فریاد می زنی که متنفرم!نمی گم که اونی که انتخاب کردی بد بوده اما چون چشم بسته انتخاب کردی پس نمی تونه مطابق میل تو باشه ! مثه اینکه تو همیشه ابنبات با طعم توت فرنگی دوست داشتی و حالا بهت یه فرصت می دن که از بین چند تا ابنبات یکیشو انتخاب کنی ... اما تو از روی شوق چشماتو می بندی و یه ابنبات بر می داری ! درسته که دلت خوشه که ابنبات داری اما اگه چشماتو باز کنی و ببینی ابنباتت با گعم خربزست!چی کار می کنی؟!...(حال خودمم بد شد!)

دیگه می شی عاقل و بالغ که اگه یه فرصت دیگه پیش اومد چشماتو باز می کنی و یکی یکی پوست ابنباتات رو باز می کنی و حتی کمی از اون رو لیس می زنی ببینی واقا هون ابنبات با طعم توت فرنگیه یا نه؟!

اما کی این فرصت پیش میاد؟تو یه بار زندگی می کنی ! یه بار واسه همی شه!"تو که عبرت نگرفتی پس خودت مایه ی عبرت می شی"(حضرت علی ع)

اینچاست که زندگی تو شروع می شه ... هرچند تو ابنبات با طعم توت رو انتخاب کرده باشی اما بازم ته دلت همون فرنگیه رو می خوای!دیگه مقایسه ها شروع می شه و اینجاست که یه تابع!تشکیل میشه!!!

 

دودلی و نفرت = (X) عقل

 

ادامه داره...

 

 

 

Mar Yam

پیوستن به جرگه ی بلاگی ها...

 

اول که سلام...

اگه من اینبارم به جرگه ی بلاگی ها پیوستم دلایلی داشتم که می تونم بگم مهم ترین اونا اینه که می خوام افکار و ذهنیاتم (که ممکنه افکار تو هم باشه)...رو از اون نیم وجب مخم بیرون بکشم...البته بگما این بنده خداها افکار من بس که نجیبن اگه بیانم نشن مشکلی واسشون نیست و باعث متلاشی شدن مخم که نمی شن هیچ شایدم فراموش بشن که البته قابل ذکره که من بس مهربونم و قلب رئوفی دارم از خاک گرفتگیشون جلوگیری می کنم...

...و کمی تا قسمتی ازکمک به شما خوشحال می شم...!

...ببین همین اول کاری همراهی طلبیدما...پس بکمک...!

...و به امید ان که تلاشمان بیهوده نباشــــــــــــــــــد...!